معامله نه، مشاوره

میشه با من احساس نزدیکی کنی؟ 

 

+احساس نزدیکی رو نمی دونم، ولی نزدیکی رو چرا! 

  

خیلی خوبه که با من احساس نزدیکی می کنی و راحت صحبت می کنی! خوب چی شد مشاوره اومدی؟ 

 

+هیچی دیگه، یه روز که بلند شدم، بعد از حمام و اینا، بعد هم فکری و بالا پایین "دوستان"، ببخشید "نظر دوستان"، به این نتیجه رسیدم که به یه مشاور برم، ببخشید،پیش یه مشاور برم بلکم اون یه راه کاری لای پام، ببخشید جلوی پام بذاره، ببینم، "که میشه کرد"..نه، "چه میشه کرد". 

 

پسرم، من دقیقا مشکل شما رو متوجه شدم، شما فرد مذهبی‌ای هستید؟ 

 

+نمی دونم، فکر نکنم..چطور؟ 

 

خیلی خوب، شما باید یک سفر چندهفته ای به تایلند داشته باشید، خوشبین نیستم ولی بلکم خالی بشید.

نظرات 1 + ارسال نظر
شصت پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:53 ق.ظ

بسی خنده زدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد